تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند…
وای سهراب کجایی آخر؟……زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند..
تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند, همه جا سایه ی دیوار زدند…
وای سهراب دلم را کشتند…..

 

 



تاريخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, | 9:30 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

یادم می آید گفته بودی
ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه :
برگـــــــرد ……..
دلتنــــــــگم …….

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 23:53 | نویسنده : Lonely boy |

  

 

 

از تو بگذشتمو بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

میروم تا که به صاحب نظری بازرسم

محرم ما نبوَد دیده ی کوته نظران

دل چون آینه ی اهل صفا میشکنند

که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت باغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت تُرا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 23:6 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ….

تا بعد، بهتر می شود ….

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم …

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 23:3 | نویسنده : Lonely boy |

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 23:0 | نویسنده : Lonely boy |

  

 

 

اصـــــلا به روی خـــودم هـــــم نمے آورم که نیـــستی

هـــــر روز صبـــــح

شـــماره ات را مےگـــیرم

زنـــــی می گوید: دســتگــاه مشـــترک …

حرفــــش را قــطــع مےکنم

صدایـــت چرا انقـــدر عـــوض شـــده عزیـــزم؟

خوبی؟ ســــرما که نخورده ای؟

مے دانی دلـــم چقـــدر بـــرایـــت تنـــگ شـــده است؟

چنـــد ثانیــه ای ســـکوت مے کنم

من هـم خـــوبم

مزاحــمت نمے شوم

اصـــلا به روی خـــودم هـــم نمے آورم کـه نیــســتی !…​

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 22:46 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

گاهی
شلوغی پیاده رو بهانه ی خوبیست
که دست های کسی را برای همیشه گم کنی
درست در لحظه ای که تکه ای از دوستت دارم هنوز
در دهانت است ..

آنوقت دیگر چه فرق می کند
بر پیاده روهای خلوت همیشه باران ببارد
یا دست هایت را به هر که نشان می دهی به جا نیاورد ؟

او با تمام رهگذران بی تفاوت از کنارت می گذرد
با تمام مسافران چمدان می بندد
و هر روز با اولین قطار صبح آنقدر دور می شود
که تمام مزارع قهوه هم نتوانند
حرفی در دهان فنجان ها بگذارند ..

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 22:42 | نویسنده : Lonely boy |

 

 

 

نگاهم به سوی درختان باغمان
با دلهره قدم برمی دارد
شاید
امیدی دارم هنوز
به دیدن تو در حین چیدن میوه هایشان …

 

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 22:37 | نویسنده : Lonely boy |

 

 
 
 
 
تلنگر می زند امشب
 
کسی بر سقف این خانه
 
تویی باران ؟
 
تو ای مهمان ناخوانده
 
بزن باران !
 
تو هم زخمی بزن
 
بر زخم این خانه ….
 
بزن آهنگ زیبایت
 
صدای چک چک سازت
 
میان کاسه ی خالی
 
شکنجه می کند امشب
 
من تنهای زندانی ….
 
تو ای باران
 
از این ویرانه دل بگذر
 
یقین بیرون این خانه
 
هزاران دل ، هوای عاشقی دارند ….
 
 
 


تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, | 22:23 | نویسنده : Lonely boy |
صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 15 صفحه بعد