بین من و عشق و تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه،باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبی ست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پنهاهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست ...
گذشتم ، گذشتی !
من از یک دنیا برای تو و تو از من برای …
کاش میدانستی آن کس که در تو امید به زندگی را پرورش میداد
خودش محتاج قطره ای از باران محبت بود
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد / و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ / چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
.
حالا که رفتنی شده ام طبق گفته ات / باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود…
خدایا دلم گرفته ، میان این همه آرزوها ، دلتنگ ترین بنده ات را دریاب
“دلــــــــــــــــــــــــ”
این کلمه ی بی نقطه ، گاهی برایت تنگ می شود تا حد یک نقطه …
بارها به سوی تو باز آمدم ، ولی هر بار دیر بود !
اینک من و تو ایم دو تنهای بی نصیب ؛
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش .
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار ؛
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش !
انـــــگار در دلـــــم حرفی دیگـــــر باقی نمانده تا برایت بگویم
تنــــــــــــــــــــها یک جمـــــــــــــــــــــله!
هنوزم دوستت دارم...
ساده میگیــرم!
ساده میگذرم!
بلنـد میخنـدم و با هـر سازی میـرقصم!
نـه ایـنکه دلخوشـم،نـه ایـنکه شادم و از هفـت دولت آزاد!!
مدت طــــــولانـــی شکستــم
زمیــن خوردم
سختـی دیـدم
گـریـــه کردم و حالا...
بــرای
"زنــده مانــدن"
خودم را خوشحال نگه میدارم
روحــم بـــزرگ نیــسـت،
دردم عمیــــق اسـت!!
میخنـدم که جای زخـــــــــــــــــــــم ها را نبـینــی...
عاشقانه هایت را که برایم میفرستی
ابتـــــــــدا ذوق مــی کـــــــــــــــنم !
ســــــــــپس دلـــــــــم میگیرد که
چه کسـی آنها را برایت فرستاده . . .
خدایا
ما برای داشتن دست های تو ریسمان نبسته ایم ، “دل” بسته ایم
همین که حال دلمان خوب باشد ، برایمان کافی ست . . .
یکی نوشت یکی خوند
بازم نوشت بازم خوند
اخرش اونی که نوشت مرد
اما اونیکه میخوند موند
حالامن مینویسم توبخون
من میمیرم توبمون.....
آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد،
غصه می خورد ، بغض می کند ،
اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد
و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده
وگرنه توی تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره …!!!
عجب وفایی داره این دلتنگی !
تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی می گی و می خندی
بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی میاد بیرون
وایمیسته بغل دستت و دست گرمشو میذاره رو شونت
برمیگرده در گوشت میگه : خوبی رفیق ؟ بازم خودمم و خودت !
رفتنت را خیالى نیست
فقط مانده ام چگونه در چشمانى به آن زلالى
جا داده بودى آن همه دروغ را..
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم . . .